نشست ماده خام عکاسی و کاربرد آن در ویدئو آرت در ایران با حضور بهنام کامرانی و بهرنگ صمد زادگان در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی ششمین همایش ۱۰ روز با عکاسان، بهنام کامرانی،نقاش و استاد دانشگاه در ابتدای این نشست بر لزوم توجه به تاریخ شکلگیری ویدئو آرت تأکید کرد و در این باره گفت: در آثار کلاسیک هنر ویدئو آرت ما تکنیکهایی نظیر تند کردن حرکت در تدوین در کارهای ویل ویولا کاملاً مشاهده میشود زیرا درونی کردن زمان و تمرکز بر اینکه چقدر زمان میتواند متوالی باشد مطرح است. در واقع طی این دوران ویولا سعی در نشان دادن شکل کیفی زمان به جای کمیت آن دارد.
او در ادامه افزود: این روند و نگاه به زمان در ویدئو آرت متفاوت از عکس است چرا که عکس نوعی نمود است که زمان خاصی را ثبت کرده و نشان واقعیت را به همراه دارد.
نقاش و استاد دانشگاه ادامه داد: با ظهور رسانههای دیجیتال موقعیت عکس به عنوان نشان دهنده واقعیت به چالش کشیده شد. در واقع تصاویر در عکس به مدد دلالتهای زمانی معنا مییابند و ما با نظام نشانهشناسی برخورد میکنیم.
کامرانی ویدئو آرت را یک رسانه خواند و تصریح کرد: در نزد بسیاری از هنرمندان اساساً ویدئو یک رسانه به شمار میرود البته بسیاری از تقسیمبندیهای ویدئو آرت بر اساس کارکرد رسانه است لذا تفاوتی نمیکند، نقاشی عکاسی یا... باشد. به این معنا که این حوزه بر اساس رفتاری که هنرمند انجام میدهد طبقهبندی میشود.
او ویدئو آرت را دارای پیوستگی با عکس خواند و اظهار کرد: اصولاً ویدئو آرت با عکاسی پیوستگی عجیبی دارد. در واقع مفهوم ویدئو آرت و عکاسی بسیار در حوزههای مختلف نقش داشته و در آثار هنرمندان دیده میشود.
بهرنگ صمدزادگان نیز در ادامه این نشست تأثیر عکاسی بر نقاشی را مشخص خواند و گفت: نقاشی ایران در دهه اخیر بسیار مدیون عکاسی و وام دار آن است زیرا به نوعی گرته برداری از عکاسی است.
او افزود: در واقع ویدئو آرت ادامه دهنده و شروع کننده فاز تازهای از یک بحران در تاریخ هنر است البته منظور از بحران یک اتفاق منفی یا بد نیست چرا که همواره بحران از دوران غارنشینی گرفته تا بعد از رنسانس و دنیای کنونی دغدغه هنر بوده است.
این نقاش و استاد دانشگاه بیان واقعیت و حقیقت را دغدغه هنر دانست و تصریح کرد: بحران نمایش سویههایی از واقعیت و حقیقت و پیدا کردن زبان برای اشاره مستقیم و غیر مستقیم به این امر از جمله دغدغههای هنر به شمار میرود اما در این میان سؤالات بسیاری مطرح میشود. اینکه آیا دریافت با ذهن برابری میکند؟ آیا هنرمندی که دغدغه نمایش حقیقت را از بدو تاریخ داشته ست، امروز میتواند به نمایش تاریخ پیشین اکتفا کند؟
صمدزادگان ادامه داد: در دورههای گذشته تاریخی بحران واقعیت و حقیقت به شکل نمادینی حل میشد. در واقع راهکار هنرمندان نمایش سویههای نمادینی از حقیقت و واقعیت در کنار یکدیگر بوده است به این معنا که هنرمندان با رئالیزه کردن نمایههای واقعیت آن را تصویر میکردند اما پس از اختراع دوربین بحران نخست در این عرصه رخ داد زیرا هنرهایی چون نقاشی که نقشی بازنمایانه داشتند، دچار بحران هویت جدی شدند.
او افزود: در واقع نخستین بحران هویت که در نزدیک قرن بیستم رخ داد مربوط به تکنیکهای هنری بود زیرا نقاشی بعد از اختراع عکاسی وجه رسانهای خود را از دست داد چرا که تا پیش از عکاسی، هیچ رسانه معتبری وجود نداشت لذا نقش این هنر نقاشی بازنمایی حقیقت بود اما این هنر پس از عکاسی درگیر روش سنجیها و آزمایشهایی شد تا بتواند خود را بازتعریف کند لذا در این دوره عکاسی مجدانه برای تعریف واقعیت تلاش میکند.
این هنرمند جدایی هنرهای تصویری از عکاسی را مربوط به مرور زمان خواند و گفت: هنرهای تصویری به مرور زمان از عکاسی واقعیت جدا شدند. کار هنرمند مرئی کردن نامرئی هاست نه نمایش آنچه که به راحتی قابل دیدن است لذا آن بخشی از عکاسی که به مسیر هنر پیش میرفت از عکاسی مستند نگار جدا شد.
صمدزادگان تاکید کرد: بعد از سال 1950 با چالشهایی که اندیشه و تاریخ بشری پیدا میکند و زمانی که دستاوردهای ایدئولوژیک با تردید روبهرو میشود، بسیاری از بخشهای هنری با تردید مواجه میشوند. از جمله این تردیدها میتوان به ادعای تولید حقیقت است.
او عدم قطعیت زمان در هنر را جای سؤال خواند و گفت: چرا در تصویری که وانموده تاریخی است، بخشی از زمان دیده نمیشود؟ سؤال این است که چطور میتوان زمان را در تصویر بارگذاری کرد؟ فاصله حقیقت با تصویر در چیست؟